مژده بارداری به بابایی
سلام عزیز دلم و همه دوستای گلم
ببخشید عزیزم خیلی وقته که وبت رو اپ نکردم اخه مامانی کمرش درد میکرد نمیتونست با لبتاب کار کنه
اینجا میخام درباره خبر دادن به بابایی بگم
وقتی با خاله جون رفتیم ازمایش دادیم و جواب مثبت رو گرفتیم خاله جونت انقدر ذوق داشت که گفت میخاد خودش زنگ بزنه و به بابایی خبر بده منم با اینکه میخاستم یه سوپرایز خوب برای بابایی بچینم وقتی ذوق خاله جونت رو دیدم قبول کردم
خاله جون هم برای بابای زنگ زد و گفت که مژدگانی میخاد خبر خوب داره
باباجون هم فوری حدس زد شما اومدی تو دل مامانی و کلی خوشحال شد و از خوشحالی فقط میخندید
بعد هم به خاله جون گفت گوشی رو بده به من و بهم تبریک گفت
وقتی هم اومد خونه دیدم یه دسته گل خوشگل و یه جعبه شکلات و کلی پاستیل که مامانی عاشقش هست رو خرید
دست بابایی گلت هم درد نکنه که چیز های خوشمزه به یمن اومدن شما برای مامانی خرید